کد مطلب:234257 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:141

مرو از مقدم او شد ز صفا باغ ارم


خبر از طوس مگر آمده با پیك صبا

كه چو گل كرده بتن پیرهن صبر قبا



از غریب الغرباء

از غمش آل عبا



طور سینای تجلی شده یكسان با خاك

گوئی از سوز غم وحسرت آن مهر لقا



سینه سینا چاك

خر موسی صعقا



یوسف مصر حقیقت چو شد از یثرب دور

پیر كنعان طریقت به سرودی ز قفا شد



بپا شور نشور

نغمه وا اسفا



تا كه آن قبله آفاق روان شد ز حرم

سیل خوناب غمش موج زد از ام قری



خون فشان شد زمزم

تا ثریا ز ثری



چون سنا برق حقیقت به سنابا رسید

از تجلای شكوهش دل آن كوه رسا



عرش بر خود لرزید

نعره زد رعد آسا



مرو از مقدم او شد ز صفا باغ ارم

ز فروغ رخ او مطلع انوار هدی



شد پناهگاه امم

ملجأ شاه وگدا



طوس شد از شرف مركز طاووس ازل

سزد ار بوسه زند بر ره او عرش علا



یا كه ناموس ازل

جل شأنا وعلا



آه از آن عهد ولایت كه با نامش بستند

نشنیدم كه به آن عهد كس كرده وفا



دل او را خستند

مگر از زهر جفا



تخت شاهی به عوض تخته تابوتش بود

ز آن جنایت كه ز مأمون شده با شاه رضا



زهر غم قوتش بود

سوخت دیوان قضا



آن ستم پیشه كه با خسرو اقلیم الست

نه ز حق بیم ونه اندیشه ای از روز جزا



عهد را بست وشكست

نه هراسی ز سزا



پنجه زد بر رخ عنقاء قدم زاغ سیاه

ریخت زین واقع بال وپر سلطان هما



عالمی گشت تباه

شاهد غیب نما



گر غریبانه در آن منزل غربت جان داد

لیك از جلوه دلدار شدش كام روا



در ره جانان داد

وبسی درد دوا



نوح طوفان بلا رخت از این مرحله بست

غرقه لجه غم شد دل خلق دو سرا



فلك ایجاد شكست

یك بیك نوحه سرا



تا كه از زهر ستم سوخت ز سر تا به قدم

رفت زین حادثه هائله بر باد فنا



شمع ایوان قدم

رونق بزم " دنی "



میوه باغ نبوت چو ز انگور چشید

ریخت برگ وبر آن شاخ گل روح افزا



زهر جانسوز چشید

نخله شكر زا



با دل وبا جگرش دانه انگور چه كر

خرمنی سوخت ز یك خوشه بیقدر وبها



زهر مستور چه كر

وچها كرد چها



نه عجب گر ز غمش چشم فلك خون گرید

یا پر از خون شود این سینه سوزان فضا



رود جیحون گرید

از غم شاه رضا



" كمپانی "